یعنی خدا ما رو میبخشه؟
۱۳۹۹ آذر ۲۴, دوشنبه
۱۳۹۹ مهر ۲۸, دوشنبه
ستایش مردگان!
و من مردگان را، آنان که قبلاً مردهاند، ستودم،
بیش از زندگان، آنان که هنوز زندهاند.
و سعادتمندتر از هر دو،
کسی که تا بهحال نبودهاست،
چرا که عمل بدی را
که در آفتاب انجام میشود ندیدهاست.
(عهد عتیق، جامعۀ سلیمان، باب ۴، ترجمۀ ترسایان)
۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه
تو شهی و کشور جان تو را!
چه شود به چهرهی زرد من، نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من، به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را؟ که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود این عنایت و آن کرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
تو کمان کشیده و در کمین، زنی ار به تیرم و من غمین
همهی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
همه جا کشی می لالهگون، ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیالهی ما که خون، به دل شکستهی ما کنی
تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران
قدمی نرفته ز کوی آن، زچه رو به سوی قفا کنی
(هاتف اصفهانی)
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی
(عراقی)
اشتراک در:
پستها (Atom)