۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

خیال خام پلنگ من!


خيال خام پلنگ من به سوی ماه پريدن بود
و ماه را ز بلندايش به روی خاك كشيدن بود

پلنگ من دل مغرورم پريدو پنجه به خالي زد
كه عشق _ماه بلند من_ ورای دست رسيدن بود

من و تو آن دو خطيم آري موازيان به ناچاري
كه هر دو باورمان زاغاز به يكدگر نرسيدن بود

گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ريخت به كام من
فريبكار دغل پيشه بهانه اش نشنيدن بود

اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود

چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود

(حسین منزوی)

۲ نظر:

  1. كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود مهرت
    ولي آهسته مي‌گويم الهي بي اثر باشد

    پاسخحذف
  2. بگذار بعد از يك كابوس دهشتناك، لختي به خواب روم؛ مهم نيست كه روياهايم دست‌نيافتني باشد. مهم نيست كه بيداري مرا مي‌كشد؛ بگذار لختي بخوابم... بگذار لختي بخوابم... بگذار ل... خ...ت... ي.........

    پاسخحذف

به اشتراک بگذار!

Share |