نزدیک سپیدهدم خواب دید که در یکی از رواقهای کتابخانهٔ کلمانتین پنهان شده است. کتابداری با عینک دودی از او پرسید: «به دنبال چه میگردی؟»
جواب داد: «خدا.»
کتابدار گفت: «خدا در یکی از حروف یکی از صفحات یکی از چهارصد هزار جلد کتاب کتابخانهٔ کلمانتین است. پدران من و پدران پدران من به دنبال آن حرف گشتهاند. من از بس پی آن گشتهام کور شدهام.»
کتابدار عینک خود را برداشت و هلادیک دید که چشمان او مردهاند.
باغ گذرگاههای هزارپیچ
خورخه لوییس بورخس
جواب داد: «خدا.»
کتابدار گفت: «خدا در یکی از حروف یکی از صفحات یکی از چهارصد هزار جلد کتاب کتابخانهٔ کلمانتین است. پدران من و پدران پدران من به دنبال آن حرف گشتهاند. من از بس پی آن گشتهام کور شدهام.»
کتابدار عینک خود را برداشت و هلادیک دید که چشمان او مردهاند.
باغ گذرگاههای هزارپیچ
خورخه لوییس بورخس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر