نمی شود كه بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر.
نمی شود، پاییز
_فضای نمناك جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش_
غمگین تر از نگاه تو باشد.
نمی شود، می دانم، نمی شود آوازی
كه مرد روستایی و عاشق
با صدایی صاف
در اعماق دره می خواند
در شمال شمال
رنگین تر از صدای تو باشد.
نمی شود كه بهار از تو سبزتر باشد.
و _ صدای شیهه ی اسبی تنها در ارتفاع كوه
و _ صدای گریه ی سرداب رود
_زمانی که تنگه وَن داربُن را می ساید_
و _ صدای عابر پیری كه آب می خواهد
_زمانی که تنگه وَن داربُن را می ساید_
و _ صدای عابر پیری كه آب می خواهد
به عمق یك سلام تو باشد.
شب هنگام
كه خسته ییم از كار
كه خسته ییم از روز
كه خسته ییم از تكرار.
نمی شود كه بهار از تو سبزتر باشد.
نمی شود كه تو باشی، به مهربانی مهتاب
در آن زمان كه روح دردمند ولگردم
بستری می جوید
بالینی می خواهد
تا شاید دمی بیاساید
نمی شود كه تو باشی به مهربانی مهتاب
و این روح دردمند ولگرد
باز هم كوله را زمین نگذارد
و سر را بر زانوی مهربانی تو.
نمی شود كه بهار از تو سبزتر باشد
شكوفه از تو شاداب تر
پاییز، از تو غمگین تر.
نمی شود كه تو باشی و شعر هم باشد
نمی شود كه تو باشی، ترانه هم باشد
نمی شود كه تو باشی، گلدان یاس هم باشد
نمی شود كه تو باشی، بلور هم باشد
نمی شود كه شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
"محبوبه های شب" هم باشند.
نمی شود كه تو باشی، من عاشق تو نباشم
نمی شود كه تو باشی
درست همین طور كه هستی
و من، هزار بار خوب تر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.
نمی شود، می دانم
نمی شود كه بهار از تو سبزتر باشد ...
(نادر ابراهیمی، یک عاشقانه آرام، 82-80)
اين كتاب پر است از جملاتي كه خواندنش گاهي خيلي آدم رو اذيت ميكنه:
پاسخحذفهرگز به خاطر مردمی که به مهرورزی ایشان عادت کردهای، زندگی نخواهی کرد. نمازی که از روی عادت خوانده شود٬ نماز نیست؛ تکرار یک عادت است، نوعی اعتیاد.
حرفهای شدن٬ پایان قصهی خواستن است. عادت، ردِ تفکر است و رد ِ تفکر، آغاز بلاهت است و ابتدای ددَی زیستن. انسان هرچه دارد، محصول ِ تمامی ِ هستی ِ خویش را به اندیشه سپردن است و من پیوسته میاندیشم که کدام راه، کدام مکتب، کدام اقدام در فرو ریختن این بنا میتواند موثر باشد.
اقیانوس هم که باشم...
پاسخحذفبی تو...
آرام نیستم که نیستم....
خيلي قشنگه خيلي خيلي خيلي ...
پاسخحذفمن فکر می کنم تو دوره ای که ما زندگی می کنیم از این دست عشق های ناب خیلی کم پیدا میشه،من آدم بدبینی نیستم اما الان جوونا فقط این طور شعرا رو می خونن تا ازش لذت ببرن و اصلا فکر نمی کنن که میشه کسی رو به این اندازه دوست داشت،به نظر من "عشق"به افسانه تبدیل شده...
پاسخحذف@ناشناس
پاسخحذفنادر ابراهیمی هم در این کتاب بر این نکته به نحوی دست می گذارد.
کتاب متفاوتیست.
سلام
پاسخحذفبالاخره من هم بلاگت رو ژيدا كردم.چقدر زحمت كشيدم،دستم درد نكنه!اميدوارم از اساتيد دانشكده در مقطع ارشد حظ وافر ببري. راستي كه عاشقي هم بد دردديه مگه نه؟
سلام برادر
پاسخحذفگويا در مقطع كارشناسي ارشد قبول شديد
ميتونم بپرسم چه رشتهاي و كدام دانشگاه؟
عالیه این شعر
پاسخحذففقط از نادر ابراهیمی بر می اومد و بس
کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم هم توصیه میکنم از نادر ابراهیمی