اشکی برایم نمانده است، هرچند عاشق ترینم
من کشتی نوحم اما، دارم به گل می نشینم
طوفان! شَته! سِن! ملخ! زنگ! پوسیده بذر خدایان
شن ماند و سنگ و گل و لای؛ من وارث "این" زمینم!
بی برگ تر از همیشه، در انتهای قماریم
گفتی که درچنته داری یک برگ؛ رو کن ببینم-
طوفان و باران دیروز، در حلق تردید خشکید
بازت اگر قطره ای هست، من منتظر می نشینم
آندونمیلا (ابراهیم موسیپور)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر