به نام خدا
باید صدای گریه پیرمردان را شنیده باشید
باید صدای زنان را شنیده باشید
وقتی که آن غریبه غمگین فلوتش را بر لب گذاشت
و یکریز برای بچه ها نواخت.
کتی و تامی، مِگ و باب
جست و خیز کنان و شادی کنان در پی اش افتادند
روتِ مو قرمز، برادرم راب،
و بیلی کوچولوی نوپا،
جان ونیلز و دختر عمو کلر
رقص کنان و پیچ و تاب خوران و چرخ زنان
از تپه ها گذشتند و رفتند؛ خدا می داند به کجا
و هرگز بازنگشتند.
از تپه ها گذشتند و رفتند، خدا می داند به کجا
و نوازنده با حرکات موزونش پیشاپیش همه بچه های شهر می رفت
همه، جز من
ومن بی اعتنا در خانه ماندم.
پدرم می گوید خدا با من بود
که صدای فلوت را نشنیدم
و گرنه من هم چون دیگران مسحور جادوی آن می شدم.
شهر گرداگرد من پیر می شود
نمی توانم بگویم نشنیدم،
طنین آن صدای تسخیر کننده را نشنیدم
شنیدم، شنیدم، به وضوح هم شنیدم...
اما،
ترسیدم که در پی اش برم.
(شل سیلوراستاین، من و دوست غولم، ترجمه منیژه گازرانی، نشر چشمه، چاپ یازدهم بهار 1386)
ترجمه ای دیگر از این شعر توسط آقاس حمید خادمی صورت گرفته که انتشارات کتاب پنجره با نام "جایی که پیاده رو تموم می شه" چاپ کرده است.
ترجمه آقای خادمی همانند متن اصلی شعر موزون است. اما پس از مقایسه برای این شعر ترجمه خانم گازرانی را انتخاب کردم.
اصل این شعر از کتاب where the sidewalk ends در سال 1974 توسط انتشارات Harper Collins چاپ شده است.
متن انگلیسی در ادامه آمده است.
ترجمه ای دیگر از این شعر توسط آقاس حمید خادمی صورت گرفته که انتشارات کتاب پنجره با نام "جایی که پیاده رو تموم می شه" چاپ کرده است.
ترجمه آقای خادمی همانند متن اصلی شعر موزون است. اما پس از مقایسه برای این شعر ترجمه خانم گازرانی را انتخاب کردم.
اصل این شعر از کتاب where the sidewalk ends در سال 1974 توسط انتشارات Harper Collins چاپ شده است.
متن انگلیسی در ادامه آمده است.
The One Who Stayed
You should have heard the old men cry,You should have heard the biddies
When that sad stranger raised his flute
And piped away the kiddies.
Katy, Tommy, Meg and Bob
Followed, skipping gaily,
Red-haired Ruth, my brother Rob,
And little crippled Bailey,
John and Nils and Cousin Claire,
Dancin', spinnin',turnin'
'Cross the hills to God knows where--
They never came returnin'.
'Cross the hills to God knows where
The piper pranced, a leadin'
Each child in Hamlin Town but me,
And I stayed home unheedin'.
My papa says that I was blest
For if that music found me,
I'd be witch-cast like all the rest.
This town grows old around me.
I cannot say I did not hear
That sound so haunting hollow--
I heard, I heard, I heard it clear...
I was afraid to follow.
سلام.
پاسخحذفاین پست را تقدیم می کنم به ع.
کسی که این کتاب را به من هدیه داد!
"آن که می رود و نمی ماند!"
سطح این شعر خیلی خیلی پایین است!
خیلی پایین و عمیق!
ژرف!
دوستان تأمل کنند.
از آقای کارگردان و دیگر دوستان هم می خواهم با دقت بسیاری نظر دهند.
با تشکر.
زندگی همیشه پر از آنات و لحظه هاست. به آواز دل بدم و برم یا بترسم و گمان کنم که خدا با من بوده.
پاسخحذفانگار ترس وهمراهی خدا آدم رو محبوب میکنه، دیگران رو شاد میکنه اما تو خودت درست در همان آن باقی میمانی، یک عمر با افسوسی بر دل در یک آن باقی میمانی
هرچند بعضی وقتها خاطره ی اون لحظه و آن از خودش هم دلکش تره
بقیه اش از یادم رفت چی میخاستم بگم....
سلام طه
پاسخحذفبه این وب هم چند بار سرزدم . یه وقت فکر نکنی ایمیل زدی ولی نیامدم . خوب از شعرهای این وب گاه گداری استفاده خواهم کرد. موفق باشی .بزرگی
محمد امین سلام
پاسخحذفاشتباهی در نظر قبلی نوشتم طه . عذر خواهی می کنم . طه ها نظرش بود که وب جدیدش را لینک نکنم .لذا حسب نظر ایشان لینک نکردم . اگر شما موافق باشی در کن مون نیوز لینک کنم شما را . موفق باشی . بزرگی .
او يك فرشته بود...
پاسخحذفشل!... شل!...هی شل!... پسرک نفوذناپذیر!
پاسخحذفنوازنده ی حروف گمشده ای هستم...
که دال بر هزاره های فرامو شی است...
دال بر نیامدن تو...
كلاس رانندگي كه ميرفتم مربياي داشتم كه هرگاه پا را بيش از اندازه روي گاز ميگذاشتم ميگفت: رانندگي هميشه گاز دادن نيست، خيلي وقتها بايد توقف كني... و من گاهي كه پايم را روي گاز ميگذارم به ياد حرف مربيم ميفتم و ناگهان پا روي ترمز ميگذارم، گرچه خيلي اوقات دير ترمز ميكنم و سرم به شدت به جلو ميخورد ولي باور كن كه گاهي نميروم گرچه ميدانم اين نرفتنها هرگز جبران رفتنهاي قبليم را نميكند. نميداني صداي گاز دادن چهقدر مرا به وجد ميآورد، ولي نرفتن زيباست.
پاسخحذفسلام خيلي قشنگه. آفرين خيلي فعالي اميدوارم موفق باشي
پاسخحذف