۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

شرح آرزومندی...



سحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش می‌رو که با دلدار پيوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد باز
ورای حد تقرير است شرح آرزومندی
الا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
همايی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندی
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندی
به شعر حافظ شيراز می‌رقصند و می‌نازند
سيه چشمان کشميری و ترکان سمرقندی

(حافظ)

۲ نظر:

  1. ما گنه‌کاریم، آری؛ جرم ما هم عاشقی است
    آری اما آن‌که آدم هست و عاشق نیست، کیست؟
    زندگی بی‌عشق اگر باشد، همان جان کندن است
    دم به‌دم جان کندن ای دل کار دشواری است، نیست؟

    پاسخحذف
  2. ما را به ميزباني صياد الفتي است
    ورنه به نيم‌ناله، قفس مي‌توان شكست

    پاسخحذف

به اشتراک بگذار!

Share |