۱۳۸۹ آبان ۲۵, سهشنبه
مَتی غِبْتَ؟
۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه
لا اله الا الله...
۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه
نمی شود كه تو باشی، من عاشق تو نباشم!
_زمانی که تنگه وَن داربُن را می ساید_
و _ صدای عابر پیری كه آب می خواهد
۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه
تمام روز که دور از توام چه خواهم کرد؟
۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه
آرزوی محبان
(دعای جوشن کبیر، بند 52)
۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه
باز مهمان لبت در رمضانم چه کنم
میشود همنفس نای نهانم چه کنم
آنچنان گشت که از او به فغانم، چه کنم
یار خورشید و سحرخندهی آنم چه کنم
زنده است از دم او روح و روانم چه کنم
خواندهام لیک نیاید به بیانم چه کنم
عشق فریاد برآرد ز نهانم چه کنم
باز مهمان لبت در رمضانم چه کنم...
۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه
علیه عشق سندهای مستند باشیم
تمام راه خطا را درست طی کردیم
بیا که راه وفا را کمی بلد باشیم
بیا به سادگی باغ احترام کنیم
و آبدارترین میوهی سبد باشیم
رونده مثل نسیمی که میوزد همه جا
شبیه برگ که بر آب میرود باشیم
به پاس حرمت گل باغ را لگد نكنيم
اگر نشد که چنین بود در صدد باشیم
بدست حضرت حوّا زنیم بوسه مهر
وگرنه آدم خوبی نمیشود باشیم
برای رفتن از پیش هم شتاب چرا؟
کنار هم بنشینیم و تا ابد باشیم
(امیر عاملی قزوینی)
۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه
امشب سر ظهر!
سوپر مارکت ها همه چیز را ارزان می فروشند
امشب سر ظهر
کودکان خانواده های خوشبخت
به خانه ای دیگر فرستاده می شوند تا با هم زندگی کنند
فیل ها، جوک های آدم ها را برای هم تعریف خواهند کرد
کشورها با هم آشتی می کنند
ژنرال های جنگ جهانی اول در روز یادبود کشته گان جنگ
در خیابان ها عروسک می فروشند
نخستین نرگس های پاییزی پژمرده می شوند
درست در زمانی که برگها از درختها بالا می افتد
امشب سر ظهر
کبوترها در حیاط خلوت، گربه ها را شکار می کنند
هیتلر دستور جنگ در سواحل و دشتها را می دهد
تونل آبی زیر شهر لیورپول ساخته خواهد شد
خوکها به پرواز در خواهند آمد
و آمریکایی های سفید برای گرفتن حقوق خود
مقابل کاخ سیاه، تظاهرات می کنند
و هیولایی، دکتر فرانکشتاین را خلق خواهد کرد
دخترها در آفتاب خواهند نشست
بومیان، ترانه های محلی را زمزمه خواهند کرد
و گالری ها بروی افراد بالای بیست و یک سال بسته خواهد شد
اشعار شاعران باب ترانه های روز خواهد شد
سیاستمداران را به آسایشگاه روانی می فرستند
دنیا پر از شغل خواهد شد، اما کسی طالب آنها نخواهد بود
در قبرستان های متروک، مرده ها زنده ها را مدفون خواهند کرد
و تو
و تو به من می گویی که دوستم داری
امشب، سر ظهر
آدرین هنری شاعر معاصر انگلیسی؛ ترجمه چیستا یثربی
۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه
۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه
آن که ماند و نرفت
ترجمه ای دیگر از این شعر توسط آقاس حمید خادمی صورت گرفته که انتشارات کتاب پنجره با نام "جایی که پیاده رو تموم می شه" چاپ کرده است.
ترجمه آقای خادمی همانند متن اصلی شعر موزون است. اما پس از مقایسه برای این شعر ترجمه خانم گازرانی را انتخاب کردم.
اصل این شعر از کتاب where the sidewalk ends در سال 1974 توسط انتشارات Harper Collins چاپ شده است.
متن انگلیسی در ادامه آمده است.
۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه
شرح آرزومندی...
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش میرو که با دلدار پيوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد باز
ورای حد تقرير است شرح آرزومندی
الا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همايی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندی
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندی
به شعر حافظ شيراز میرقصند و مینازند
سيه چشمان کشميری و ترکان سمرقندی
عشق آمد!
عشق آمد و آتشی به دل در زد | تا دل به گزاف لاف دلبر زد | |
آسوده بدم نشسته در کنجی | کامد غم عشق و حلقه بر در زد | |
شاخ طربم ز بیخ و بن برکند | هر چیز که داشتم به هم بر زد | |
گفتند که سیمبر نگار است او | تا رویم از آرزوی او زر زد | |
طاوس رخش چو کرد یک جلوه | عقلم چو مگس دو دست بر سر زد | |
از چهرهی او دلم چو دریا شد | دریا دیدی که موج گوهر زد | |
عطار چو آتشین دل آمد زو (عطار) | هر دم که زد از میان اخگر زد |
۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه
انتظار خبری نیست مرا!
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی، اما،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا!
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید:
که دروغی تو، دروغ!
که فریبی تو، فریب!
قاصدک هان! ولی ... آخر ... ای وای...
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام ، آی! کجا رفتی؟ آی!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم، اندک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه
خرمشهر و تابوتهای بی در و پیکر
در می زدم
حالا كه دستم به زنگ می رسد
ديگر دری نمانده است!
ادامه..
(بهزاد زرین پور)
("ای کاش آفتاب از چهار سو بتابد" را از اینجا دانلود کنید.)
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه
دل زمن بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود
گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود
دل زمن بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای
این چنین طراری ات با من مسلم کی شود
چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دلخستگی زایل به مرهم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در درنیایی از دلم غم کی شود
خلوتی می بایدم با تو زهی کار کمال
ذره یی هم خلوت خورشید عالم کی شود
(گزیده غزلی از دیوان عطار)
۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه
جان بسپارم بی تو!
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو
گیرم این باغ ، گلاگل بشکوفد رنگین
به چه کار ایدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟
با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو
به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو
گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو
با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو
بی بهار است مرا شعر بهاری ،آری
نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو
دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو!
( حسین منزوی)
آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده ست
آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده ست
تا روز بر دیوار ما بیخویشتن سر میزدهست
چرخ و زمین گریان شده وز نالهاش نالان شده
دمهای او سوزان شده گویی که در آتشکدهست
بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب
چاره ندارد در زمین کز آسمانش آمدهست
چون دید جالینوس را نبضش گرفت و گفت او
دستم بهل دل را ببین رنجم برون قاعدهست
صفراش نی سوداش نی قولنج و استسقاش نی
زین واقعه در شهر ما هر گوشهای صد عربدهست
نی خواب او را نی خورش از عشق دارد پرورش
کاین عشق اکنون خواجه را هم دایه و هم والدهست
گفتم خدایا رحمتی کآرام گیرد ساعتی
نی خون کس را ریختهست نی مال کس را بستدهست
کاندر بلای عاشقان دارو و درمان بیهدست
کان جا که افتادست او نی مفسقه نی معبدهست
خاموش کن افسون مخوان نی جادوی نی شعبدهست
کاین روح باکار و کیا بیتابش تو جامدست
(مولوی)
۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه
محب نقل قول!
امروزیک روز خاص است (در این مورد دیگر واقعا خاص است).
تولد...
و تولد یک وبلاگ جدید با مخاطبان خاص!
محب نقل قول!
نام mohebQ برای رعایت اختصار و راحتی دوستان است که مخفف واژه انگلیسی Qoutation به معنی نقل قول و نیز واژه آلمانی Quelle به معنی منبع و نقل قول است.
در این وبلاگ نقل قول های نظم و نثری که دوست دارم یا با حال و هوای ایام( عموما خودم و...!) می خواند را می گذارم.
سعی می شود که ارجاعات تا حد ممکن دقیق باشد.
به امید خدا.
یا علی
89/1/23