۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

شرح آرزومندی...



سحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش می‌رو که با دلدار پيوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد باز
ورای حد تقرير است شرح آرزومندی
الا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
همايی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندی
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندی
به شعر حافظ شيراز می‌رقصند و می‌نازند
سيه چشمان کشميری و ترکان سمرقندی

(حافظ)

عشق آمد!



عشق آمد و آتشی به دل در زد

تا دل به گزاف لاف دلبر زد
آسوده بدم نشسته در کنجی

کامد غم عشق و حلقه بر در زد
شاخ طربم ز بیخ و بن برکند

هر چیز که داشتم به هم بر زد
گفتند که سیم‌بر نگار است او

تا رویم از آرزوی او زر زد
طاوس رخش چو کرد یک جلوه

عقلم چو مگس دو دست بر سر زد
از چهره‌ی او دلم چو دریا شد


دریا دیدی که موج گوهر زد
  عطار چو آتشین دل آمد زو

 (عطار)  

    هر دم که زد از میان اخگر زد  

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

انتظار خبری نیست مرا!


قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی، اما،‌اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا!
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید:
که دروغی تو، دروغ!
که فریبی تو، فریب!

قاصدک هان! ولی ... آخر ... ای وای...
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام ، آی! کجا رفتی؟ آی!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم، اندک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند

م.اميد (مهدی اخوان ثالث)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

خرمشهر و تابوتهای بی در و پیکر





آن وقت ها كه دستم به زنگ نمی رسيد
در می زدم
حالا كه دستم به زنگ می رسد
ديگر دری نمانده است!
ادامه..

(بهزاد زرین پور)


("ای کاش آفتاب از چهار سو بتابد" را از اینجا دانلود کنید.)



به اشتراک بگذار!

Share |