۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

امشب سر ظهر!



امشب سر ظهر
سوپر مارکت ها همه چیز را ارزان می فروشند
امشب سر ظهر
کودکان خانواده های خوشبخت
به خانه ای دیگر فرستاده می شوند تا با هم زندگی کنند
فیل ها، جوک های آدم ها را برای هم تعریف خواهند کرد
کشورها با هم آشتی می کنند
ژنرال های جنگ جهانی اول در روز یادبود کشته گان جنگ
در خیابان ها عروسک می فروشند
نخستین نرگس های پاییزی پژمرده می شوند
درست در زمانی که برگها از درختها بالا می افتد

امشب سر ظهر
کبوترها در حیاط خلوت، گربه ها را شکار می کنند
هیتلر دستور جنگ در سواحل و دشتها را می دهد
تونل آبی زیر شهر لیورپول ساخته خواهد شد
خوکها به پرواز در خواهند آمد
و آمریکایی های سفید برای گرفتن حقوق خود
مقابل کاخ سیاه، تظاهرات می کنند
و هیولایی، دکتر فرانکشتاین را خلق خواهد کرد
دخترها در آفتاب خواهند نشست
بومیان، ترانه های محلی را زمزمه خواهند کرد
و گالری ها بروی افراد بالای بیست و یک سال بسته خواهد شد

اشعار شاعران باب ترانه های روز خواهد شد
سیاستمداران را به آسایشگاه روانی می فرستند
دنیا پر از شغل خواهد شد، اما کسی طالب آنها نخواهد بود
در قبرستان های متروک، مرده ها زنده ها را مدفون خواهند کرد

و تو
و تو به من می گویی که دوستم داری
امشب، سر ظهر

 آدرین هنری شاعر معاصر انگلیسی؛ ترجمه چیستا یثربی


۲ نظر:

  1. زندگی شوق رسیدن به همان فردایيست که نخواهد آمد؛ تو نه در دیروزی و نه در فردایی.
    ظرف امروز، پر از بودن توست؛ زندگی را دریاب ...

    پاسخحذف
  2. با من بگو فردا که می‌روی من با کدام امید مانم که نیستی، از کوچه‌های خاطره چون می‌توان گذشت؟
    من از هجوم خاطره‌ها خرد می‌شوم، تکرار واژه‌ها سودی نمی‌دهند، من در درون سینه غمی پرورانده‌ام؛ سنگین‌تر از دماوند شاید هزار بار.
    ای نازنین من، وقتی تو نیستی بودن یا نبودنم چه فرق می‌کند؟
    رضا شریفی (مهجور)

    پاسخحذف

به اشتراک بگذار!

Share |